داستان کوتاه: «درست مثل او»
سه هفته از آمدنمان به ایران میگذشت. کمکم وقت رفتن رسیده بود، که یک شب از نیمه گذشته، مادر در اتاق...
عالیه را که گفت صدایش لرزید، بغضش، ورم گلویش لرزید، یک لایه اشک جلوی چشمهایش لرزید و از پشت اشکها میدید که درخت میلرزید و عالیه میلرزید و دستهای عالیه میلرزید و پاهای مرتضی میلرزید و لیسک روی درخت پرتقال میلرزید.
سه هفته از آمدنمان به ایران میگذشت. کمکم وقت رفتن رسیده بود، که یک شب از نیمه گذشته، مادر در اتاق...
«زیپو» روایتگر زندگی دختری سیساله است که بعد از شش سال مهاجرت و علیرغم تصمیمش به نیامدن و ندیدن پد...
در این کتاب نیز، مستور به توصیف ریزبهزیر شخصیتها (شکل ظاهری و رفتاری) و حوادث پرداخته است. زبان مس...
نریمان درحالی که به نگار نزدیکتر میشد جواب داد: «اون گورخر تنها نبود؛ تنها موند! وقتی گورخرهای دیگ...
عصازنان رسیدم نزدیک صندوقداری. آنتونی ایستاده بود وسط راهرو. آدمها یا کنار راهرو میایستند یا وسط ر...
وقتی نگار برای اولینبار وارد آموزشگاه شد، نریمان در اتاق انتظار سرگرم تماشای تلویزیون بود. نگار راه...
جمعیت عین سیل همه را با خود میبرد همراهش کشیده میشوم. صدای گلوله از هر طرف میپیچد سیل گرداب میشو...
تمرکز «تهرانیها» از طرفی بر شخصیتهای پیشروی زمان خود است و از طرفی بر تیپهایی که همیشه در جامعه و...
بیژنِ زرمندیلی، نویسنده ایرانی ساکن ایتالیا روز ۱۸ آبان ۹۷ (۹ نوامبر ۲۰۱۸) در رم درگذشت.