گفت‌وگو با مهیار مظلومی:

برای پایانِ راه تباهیِ کشورمان از آزادی در مهاجرت بهره ببریم

برای پایانِ راه تباهیِ کشورمان از آزادی در مهاجرت بهره ببریم

در ادامه مطالب «ادبیات و مهاجرت» که هم به ادبیات فارسی‌زبان و اُدبای فارسی‌زبان در کانادا می‌پردازد، با مهیار مظلومی، شاعر ایرانی ساکن اتاوا گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

گروه ادبیات هفته:

همان‌طور که شما خوانندگان عزیز صفحات ادبی هفته می‌دانید، نزدیک به دو یک سال قبل، باب مطلب دنباله‌داری را گشودیم زیر عنوان «ادبیات و مهاجرت» که هم به ادبیات فارسی‌زبان و اُدبای فارسی‌زبان در کانادا می‌پردازد و هم به آثار ادبی و داستانیِ مرتبط با مهاجرت در ایران. و از دیگر سو شعر و ترجمه هم برای ما مهم بوده و به فراخور تا توانسته‌ایم در پرداختن به آن کوشیده‌ایم.

بر این زمینه، آنچه در این شماره می‌خوانید، حاصل هم‌سخنیِ ما با فعال فرهنگی شهر اتاوا مهیار مظلومی دربارهٔ شعر و ترجمه‌اش و زندگی فرهنگی اوست. که امیدوارم فرهنگ‌دوستان بیشتری را با او و کارهایش آشنا کند و سبب شود پی‌اش بگیرند.

با سلام و سپاس از وقتی که در اختیار «هفته» می‌گذاری. برای شروع لطفاً خود را برای مخاطبان ما معرفی بفرما.

من مهیار مظلومی هستم. متولد ۱۳۵۹ در مشهد. حدوداً پنج‌ساله بودم که همراه خانواده به کرج مهاجرت کردیم و زندگی من در مهاجرت کلاً از همان کودکی آغاز شد.

مهیار جان چه شد که برای زندگی و کار به این‌سوی جهان آمدی؟

مهیار مظلومی: من از کودکی به دنیای تکنولوژی و علم علاقه‌مند بودم و یکی از تفریحاتم خواندن مجلات علمی بود. وقتی دانشگاه شریف در رشته مهندسی مواد قبول شدم بیشتر و جدی‌تر به مهاجرت فکر کردم و درنهایت برای ادامه تحصیل در مقطع دکترای نانوتکنولوژی به کانادا آمدم. اما تحصیل تنها دلیل مهاجرتم نبود. من با سیستم سیاسی و اجتماعی ایران هم بسیار مشکل داشتم و البته هنوز دارم.

بارقه‌های کارِ فرهنگی از کجا به سراغت آمد؟

مهیار مظلومی: خانواده ما یک خانواده فرهنگی ست و هرکدام از ما دنبال علاقه خود رفته است. من هم به خیلی از شاخه‌های هنری علاقه دارم اما هیچ‌گاه به‌صورت حرفه‌ای دنبال کاری نرفتم. همه را نصفه‌نیمه رها کردم، غیر از شعر. شعر از وقتی که در هفده‌هجده سالگی شروع به نوشتن کردم، همواره همراه من بوده است و گاهی تنها پناهم. کارم را با نوشتن مثنوی و غزل شروع کردم و بسیار فضای آن کارها عرفانی بود. بعد کم‌کم به شعر نیمایی و شعر سپید گرایش پیدا کردم و شعر سپید مرا از خودم رها کرد. ذهن من توسط شعر از قالب‌های زیادی رها شده است و هنوز هم برایم بسیار آموزنده است. شعر برای من یک تجربه آموزشی و محلی برای رشد است. غیر از شعر سپید، گاهی نقاشی می‌کنم و عکاسی و البته ترجمه و اندکی ترانه‌سرایی.

در این‌همه شاخه‌های مختلف کار و کوشش چه شد که این مسیر به سمت کار شعر و ترجمه رفت؟

مهیار مظلومی: همان‌طور که عرض کردم شعر همدم زندگی من بوده و هست و خواهد بود.

ترجمه را اما اول به‌عنوان کار پاره‌وقت در ایران انجام می‌دادم. البته نه ترجمه متون ادبی. بعد از مهاجرت به کانادا ترجمه بعد دیگری هم برایم پیدا کرد. اول اینکه دوست داشتم خودم بیشتر با ادبیات جهان آشنا شوم. دوم اینکه حسرت می‌خوردم که چرا ادبیات ایران آن‌قدر از بقیه دنیا جدا افتاده است و دچار سانسور است. بنابراین به ترجمه بدون سانسور شعر و رمان رو آوردم. تاکنون از آثار چارلز بوکفسکی، خوزه آنخل بالنته، جان فانته، ریموند کارور و تک‌وتوک از شعرهای دیگرانی که شعری را مثلاً جایی خوانده‌ام و پسندیده‌ام، ترجمه کرده‌ام. البته یک مجموعه شعر از منتخب اشعار خودم هم به انگلیسی ترجمه کردم و حدوداً دو سال پیش با نام (Climate Change) از طریق آمازون منتشر شد. اخیراً هم تلاش جدیدی را شروع کرده‌ام برای ترجمه و معرفی شعر و شاعران معاصر ایران مخصوصاً نسل جدید به انگلیسی.

لطفاً در جایگاه کسی که به‌نوعی مروّج نگاه فعالیت ادبی است، به نظرت چرا «شعر و ترجمه» و انجمن‌های ادبی هنوز و حتی در دوران پس از مهاجرت مهم و مقبول و اثربخش است؟

مهیار مظلومی: به نظرم چند دلیل می‌تواند داشته باشد. ما در دنیای آزاد زندگی می‌کنیم و ترجمه متون بدون سانسور حداقل کاری ست که می‌توانیم برای نجات ادبیاتِ آفت‌زده‌مان بکنیم. شعر هم از این قضیه مستثنا نیست. بعلاوه شعر در مهاجرتِ (خواسته یا ناخواسته) می‌تواند ابزاری باشد نه‌تنها برای تسکین فردی بلکه برای گفتن از یک واقعه اجتماعی که گریبان خیلی‌ها را گرفته است. ما برای رهایی از تباهی که کشورمان را تسخیر کرده است باید از ابزاری که در دنیای آزاد در اختیار داریم بهره ببریم تا این فرهنگ زنده بماند.

درنهایت این بحث را با یکی از شعرهایم تمام می‌کنم:

نورهای یخ‌زده،

صداهای در گلو ماسیده،

و عشق‌های در آغوش خشک‌شده،

توشه‌های قبیله‌ای است،

که پایش در جایی مانده،

و دلش در جای دیگری.

لطفاً از راه‌های مختلف ارتباط با خودت و دنبال‌کردن آثار و فعالیت‌هایت نیز برای ما بگو.

مهیار مظلومی: صفحاتی که من در اینستاگرام اداره می‌کنم عبارت‌اند از:

mahyarmaz@ که صفحه اصلی و شخصی من برای انتشار شعر، عکس و مطالب است؛

charles_bukowski_poetry@ که صفحه‌ای ست که من در آن ادبیات بدون سانسور از نویسندگان نسل بیت آمریکا و ژانر واقع‌گرایی پلشت، به‌خصوص چارلز بوکفسکی را منتشر می‌کنم. این صفحه در ایران طرفداران زیادی دارد؛

joseangelvalente@ که ترجمه اشعار شاعر اسپانیایی، خوزه آنخل بالنته را می‌گذارم؛

poetryiran@ صفحه ایست که به‌تازگی راه انداخته‌ام برای انتشار شعر از شاعران معاصر ایران به انگلیسی.

و کتاب شعر چطور؟

مهیار مظلومی: من در ایران خوشبختانه (یا از بعضی جهات متأسفانه) رسماً کتابی چاپ نکرده‌ام. مجموعه شعرم را به فارسی (که منتخبی از اشعار بیست سال گذشته است) در کتابی به نام «تغییرات اقلیمی» به فارسی و انگلیسی در کانادا منتشر کرده‌ام که در خارج از ایران قابل‌دسترسی ست.

برنامه‌ها و کارهای پیشِ رویت چیست؟

مهیار مظلومی: در حال حاضر مجموعه شعر دیگری از خودم ترجمه می‌کنم که به زودی احتمالاً به‌صورت دوزبانه فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد.

قصد دارم مجموعه شعر کاملی از خوزه آنخل بالنته را از اسپانیایی ترجمه کنم.

یک مجموعه شعر دیگر از چارلز بوکفسکی هم در دست ترجمه دارم.

حدود یک سال پیش کارزاری اینترنتی راه انداختم برای درخواست از آمازون برای افزودن زبان فارسی به کیندل. حدود 25 هزار نفر این کارزار را تاکنون امضا کرده‌اند. متاسفانه هنوز نتیجه‌ای حاصل نشده اما من باز پیگیری می‌کنم و امیدوارم در آینده نزدیک این اتفاق بیافتد. به نظرم این یکی از راههای مهم برای انتشار بدون سانسور کتاب به فارسی ست.

و سخن پایانیِ ناگفته…

مهیار مظلومی: برای سخن پایانی شما را به شعری دیگر مهمان می‌کنم:

ما قومی کوچ‌نشین‌ایم

با توشه‌ای از صدای پاییز،

که مُزمن

در نفس‌هامان خش‌خش می‌کند.

از کوچ ما

چند پرستو نگذشته بود،

که دیگر بهار نیامد.

از شاخه‌ها

قندیل‌های سرخ آویخته شدند،

و از دل‌ها

مهربانی.

صدا،

پژواکی نداشت

و نور بر پیاده‌رو خوابید.

از کوچ ما

چند رایحه نگذشته بود،

که باغ خشکید

و بوی باروت از حفره‌های زمین بیرون زد.

ما قومی کوچ‌نشین‌ایم،

از غمی به غمِ دیگر.

از کوچ ما

چند آب نگذشته بود،

که اندوه از آسمان بارید،

و زمین

هرآنچه رویش بود را بلعید.

ما قومی کوچ‌نشین‌ایم،

که قدم‌هایمان هنوز بوی باران می‌دهد.

مهیار گرامی، ممنون از وقتی که به «هفته» دادید.

 

 

مجموعه شعر «تغییرات اقلیمی» (که مجموعه‌ای منتخب از اشعار بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۷ است) را می‌توانید از طریق لینک‌های زیر تهیه کنید و بخوانید:

نسخهٔ فارسی

نسخهٔ انگلیسی

 

من دکتری‌ خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز در ادبیات معاصر و نقد ادبی دریافت کرده، و سپس در مقطع پسادکتری بر کاربردی‌کردن ادبیات ازطریق نگاه بین‌رشته‌ای متمرکز بوده‌ام. سپس از تابستان سال ۲۰۱۶ به مدت چهار سال تحصیلی محقق مهمان در دانشگاه مک‌گیل بودم و اینک به همراه همسر، خانواده و همکارانم در مجموعۀ علمی‌آموزشی «سَماک» در زمینۀ کاربردی‌کردن ادبیات فارسی و به‌ویژه تعاملات بین فرهنگی (معرفی ادبیات ایران و کانادا به گویشوران هردو زبان) تلاش می‌کنیم و تولید پادکست و نیز تولید محتوا دربارۀ تاریخ و فرهنگ بومیان کانادا نیز از علائق ویژۀ ماست.
مشاهده همه پست ها

ارسال نظرات