ارزش زبان مادری؛ از قلم شاعر تا زبان یک زن خشونت دیده

ارزش زبان مادری؛ از قلم شاعر تا زبان یک زن خشونت دیده

روز ۲۱ فبروری از طرف یونسکو به‌عنوان روز جهانی زبان مادری شناخته شده است گفته می‌شود که نام‌گذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ به‌منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی انجام شده است.

اینکه زبان مادری چه اهمیت فرهنگی دارد؛ در اینجا به نشر اشعاری می‌پردازیم که اخیراً توسط شعرای فارسی‌زبان افغانستان سروده شده‌اند:

محترم احمدشاه فایض شاعر با استعداد و خوش‌بیان افغانستان در برگه مجازی‌اش این شعر را نوشته است:

«رستم و تهمینه و فایض زبانش فارسی‌ست

مولوی و حافظ و سعدی بیانش فارسی‌ست

بوعلی سینا و صائب، رودکی و شهریار

صدهزاران شاعر دیگر روانش فارسی‌ست

از بخاری، ترمذی تا آن امام مسلمین

چون زبان دوم قرآن عیانش فارسی‌ست

بگذریم از این که میلیون‌ها نفر جان می‌دهد

بشنود تا نام آن را چون مکانش فارسی‌ست

مهر می‌بالد، ستاره خنده و ماه از خوشی

هر یکی رقصیده آید آسمانش فارسی‌ست

عطر گل‌ها، بوی گندم، لاله‌های کوه و دشت

رقص باران و تمام واژه‌گانش فارسی‌ست

کشور افغانستان را کرده زیبا عیدها

جشن نوروز و سده تا مهرگانش فارسی‌ست

فارسی را پاس داریم از دل و جان تا ابد

آریایی و خراسانی که جانش فارسی‌ست»

 

خانم فریبا صادق آتش این شعر را در روز زبان مادری به نشر رسانده است:

«زبان مادری

با واژه‌های تو، شب می‌کشم نفس

در ابتلای تو، شب می‌کشم نفس

هستی زبان عشق، در شعر شاعران

از بلخ و کابل و شیراز و اصفهان

با ما عجین شده با مهر مادری

ما جاودانه‌ایم با لهجه‌ی دری

از رابعه بگو، با خون خود نوشت

ای فارسی تویی، آوای از بهشت

حافظ که روح شعر ایمان گرفت از او

رندی و عاشقی، پیمان گرفت از او

هنگامه‌ی وداع، آن سعدی بزرگ

گفتا زبان ماست، گنجینه‌ی سترگ

مولای عاشقان، بلخی بی‌قرار

با سوز نی سرود، از درد انتظار

از بیدلی که بود، اهل صفا و عشق

بر ما رسیده است، درس وفا و عشق

سرشار از شکوه، شهنامه‌ی گران

لبریز از غرور، اسطوره‌های جان

ما مانده‌ایم و این فرهنگ فارسی

رنگین‌کمان شدیم، با رنگ فارسی»

ف.آتش

محترم سهیل سامانی استاد دانشگاه و شاعر افغانستان؛ زبان پارسی را فرو رفته در کام نهنگ دانسته و شکوه گونه چنین قلم زده است:

"ای زبان پارسی ای رفته در کام نهنگ

سخت می‌کوشند تا دورت بسازند بی‌درنگ

دور کردن از درت تا کوچه و پس‌کوچه‌ها

کرده‌اند از راه دفتر دیر شد پای تو لنگ

رفته رفته دشمنت در دامنت افتاده است

احتیاجت می‌شوند آخر ستم کاران گنگ

هیچ‌کس جایت نگیرد تا به پای زندگی

چون زبان نغز فردوسی‌ست دنیایت قشنگ

تو علی سینا و بیرونی و جان مولوی

سایه شمشیر رستم رعد غُران پلنگ

تا دری و پارسی و تاجیکی کردن تو را

سرفراز تاج‌دارانی و شاه هفت‌رنگ

هرکسی از خان تو انعام و آسایش نبرد

کی شود آگه ز ابنای زمان چند رنگ

گر تو را پاس بزرگی می‌سزد بار دگر

لشکرت را سوی میدان آر با تلوار و چنگ"

عتیق جاهد این‌گونه زبان پارسی را ستوده است:

«ای زبان پارسی ای جان ما

 ای شکوه کابل و تهران ما

می‌چکد از واژه‌های تو شکر

ای زبان خسرو سامان ما

گر بخارا زنده است جانش تو ای

ای زبان قدرت و دیوان ما

نام مولانا بزرگ از نام توست

ای زبان شوکتِ شاهانِ ما

نام حافظ را به دنیا برده‌ای

ای زبان بخدی و ایران ما

رودکی را رود آمو ساختی

ای زبان شاعر خوش‌نام ما

تاجیکی گویند دری یا پارسی

هرچه پندارند تویی از آن ما »

اگر زبان مادری را از دید ویدا ساغری مبارز حقوق زن بنگریم؛ او این افتخار را چنین به تحلیل گرفته و در صفحه‌اش به نشر رسانده است:

«مادرم زبان نداشت. چون زنان به‌خاطر حرف‌زدن بیرون از چوکات تعين شده، زبان دراز، دهن پاره، زبان گر خطاب شده شماتت می‌شدند. مادرم به‌ من می‌گفت زیاد حرف نزن در عوض رموز فهم شو! و من تا سال‌ها به‌سختی توانستم فن رموز را درک کنم. مثلاً زمانی که پطنوس چای داغ ده پیاله یی پر نعلبکی به یک دست در حالی که دسته ترموز را نیز یدک می‌کشیدم، دو ثانیه قبل از خم‌شدن برای گذاشتن آن بار به زمین مادرم سرفه‌ی بلندی می‌کرد تا نگاهش کنم، همین که چشم در چشم می‌شدیم حرکتی از چشم‌هایش به‌سوی یخنم پرتاب می‌شد.

بعد‌ها آن‌قدر پخته شده بودم که وقتی خشویم به پسر دو ساله ام می‌گفت؛ مادرمیوه نایاب است، زن چپلک کهنه، پس بخیر کلان شوی و سایه بان سر مادر شوی، می‌گرفتم که باز امشب پسرش چون تفنگ دهان پر به خانه میاید و هرچه وسیله ی دور و بر خانه است را می‌شکند. 

من با زبان مادری به جوخه‌های سربازی در خط مقدم جبهه‌های خشونت‌های خانوادگی، ترس، شرم و تجاوز همسر فرستاده شدم.

در زبان مادری من با صدای بلند حرف‌زدن جرم بود، زیاد حرف‌زدن شرم بود و اعتراض، نقد و حمله متقابل ننگ پنداشته می‌شد.

من بیشتر پیروزی‌ها را برای خود و هم‌نسل‌هایم از زبان پدری به ارمغان آوردم. به زبان پدری مظلومیت را رخصت کردم، طلاق گرفتم و با زبان پدری سال‌ها اینجا در بزرگ‌ترین کوچه‌ی مندوی، با هزاران مرد شاخ و دندان شکستم. چون وقتی زخم‌هایم را کنج یک پستو در هرات لیس می‌زدم، یا اشک‌های شورم را در راه مکتب و دانشگاه فرومی‌خوردم فقط به زبان مادری آشنا بودم.

زبان مادری ناقص‌ترین زبانی است که یک کودک می‌آموزد. تا زمانی که با زبان مادری زندگی می‌کنید مظلوم، ساده و شکننده‌اید!

زبان زندگی را بیاموزید که ملغمه‌ی از زبان مادری، پدری و شور بازار است.»

 

منبع: صفحات اجتماعی و اشتراک در انجمن‌‌های ادبی افغانستان

برچسب ها:

ارسال نظرات