داستان ترجمه؛ یک والس کوچک
صدا ندا دمیر، داستاننویس معاصر ترک است که پیش از این کتابی با عنوان «ردپای پروانه» منتشر کرده است. ...
مزرعهی ذرت شبیه دریاچه شده بود. کلبه و باغچهی خدمتکارش نیز زیر آب فرو رفته بود. جریان آب، سقف حصیری کلبهی خدمتکارش را با خود میبرد و لاشهی شترمرغی را که گویی سر تکان میداد، دنبال خود میکشاند. خدمتکار، نزد اربابش پناه آورده و کنار او نشسته بود. مرد سرخپوست با آن صورت پهن و خشن خود به نقطهی نامعلومی خیره مینگریست. زنش هنگامی که دستانش را برای دعا به سوی تمثال مریم مقدس بلند کرده بود، غرق شده بود.
صدا ندا دمیر، داستاننویس معاصر ترک است که پیش از این کتابی با عنوان «ردپای پروانه» منتشر کرده است. ...
دال را من و یحیی پیدا کردیم. تابستان بود. کل این ماجرا در یک تابستان شروع و تمام میشود. همان تابستا...
بابک لکقمی متولد تهران و ساکن تورنتو است و دکترای مهندسی آب و فاضلاب دارد. کتاب قبلی او «یادداشتها...
چپ بود! چپی بود! دوستم را میگویم! رفیقم بود! سالهای آزگار تنها زندگی میکرد. زنش ولش کرد و رفت شهر...
فرانسیس آمده بود دیدن برادرش فرانک، به تسلا. فرانک دلشکسته و در عشق سرخورده بود. کیک میوهای که فرا...
سرش را درون بالش فرو کرد تا در لحظه غرق شود و فراموش کند که چقدر کار برای انجام دادن دارد. چشمهایش ...
خاطراتِ بروبکسِ هیئت به قلم عالیجاه مهاجری است که در شماره سوم مجله فرهنگ و ادب هفته میخوانید.
اغلبِ داستانها بهانههایی کوچک دارند برای روایت شدن، اما بسنده نمیکنند به روایت صِرف همان چیز، چون...
«پلهپله تا داستان» ستون ثابتی است در بخش ادبیاتِ داستانیِ ماهنامهی فرهنگ و ادب هفته که در هر شماره...