داستان کوتاه دو مرد، ترجمهی رضا نجفی
مزرعهی ذرت شبیه دریاچه شده بود. کلبه و باغچهی خدمتکارش نیز زیر آب فرو رفته بود. جریان آب،...
بریدهای از رمان: پیرزن، با عصای بلند چوبینش، پیشاپیش همه بود و در آهستگی قدمهایش هم انگار تند راه میرفت. آیدا از حیاط رفت بیرون و در را به روی ممدعلی بست و تکیه داد به در تا برسند. دوباره باز کرد و رفت داخل و از لای در به آنها که مورچهوار و با طمأنینه پیش میآمدند، خیره شد. نزدیکتر که رسیدند گفت: «من چیزی ندارم اینجا.»
مزرعهی ذرت شبیه دریاچه شده بود. کلبه و باغچهی خدمتکارش نیز زیر آب فرو رفته بود. جریان آب،...
ترجیحم این بود که با مقایسهی دو تصویر شروع کنم؛ اول، تصویر مردی (یونس) که در آغاز رمان از تپهای...
عبدالقادر سعید در سال ۱۹۵۷ میلادی در سلیمانی کردستان عراق پا به عرصهی وجود نهاد. قریب به ده سال نیز...
«لوسی ماد مونتگومری» که بیشتر به دلیل خلق شخصیت جذاب و دوستداشتنی «آنی شرلی» به معروفیت رسید، در طی...
زبان انگلیسی را همزمان با زبان اجیبوه یاد گرفتم. پدرم به من یاد داد کتابهای ژائوناگوشها را بخوانم...
وِیگامیز اولین مطالبش را در سال ۱۹۷۹ برای یک روزنامهٔ بومی در رجینا نوشت و در ادامه به یک ستوننویس ...
«ادگار آلن پو» داستاننویس و منتقد آمریکایی قرن نوزدهم است که بسیاری او را نخستین نویسندهای میدانن...
توضیح: مقاله زیر سه سال پیش توسط پارول سه گال Parul Sehgal در نیویورک تایمز منتشر شد. به مناسبت انتش...
«شهر شیشهای» اثر «پُل اُستر» نویسنده معاصر آمریکایی است که اکثر دوستداران ادبیات مدرن جهان، آثار ای...