نویسنده: خسرو شمیرانی
در آستانهی هشتادمین سالگرد بمباران هیروشیما و ناکازاکی، جهان بار دیگر با این پرسش بنیادی مواجه است: چگونه میتوانیم از تکرار یکی از تاریکترین لحظات تاریخ بشر جلوگیری کنیم؟ در ۶ و ۹ اوت ۱۹۴۵، دو بمب اتمی با نامهای "پسر کوچک" و "مرد چاق"، به ترتیب بر فراز شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن منفجر شدند و در یک چشم به هم زدن، دهها هزار انسان را به خاک و خاکستر بدل کردند. تخمین زده میشود که تا پایان سال ۱۹۴۵، بیش از ۲۱۴ هزار نفر از ساکنان این دو شهر جان خود را از دست دادند؛ بسیاری از آنها در دم کشته شدند و بسیاری دیگر در اثر سوختگی، سرطان، نارسایی اندامها و تبعات مرگبار تشعشع جان سپردند.
اما در دل این فاجعه، داستانی انسانی و پرنکته نهفته است: پدر جورج زابلکا، کشیش کاتولیک ارتش ایالات متحده و کسی که پیش از انجام بمبارانها، خدمهی بمبافکنهای حامل بمبهای اتمی را برکت داد. او همان کسی است که سالها بعد، با توبهای صادقانه، به یکی از مهمترین صداهای ضد جنگ و ضد سلاحهای کشتار جمعی در قرن بیستم تبدیل شد.
پدر جورج بندیکت زابلکا، برکتبخشی به مرگ، و بیداری وجدان
پدر جورج بندیکت زابلکا (George Benedict Zabelka) کشیش کاتولیکی بود که در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان روحانی رسمی نیروی هوایی ارتش ایالات متحده در پایگاه هوایی تینیان در اقیانوس آرام خدمت میکرد. این پایگاه همانجایی بود که مأموریتهای بمباران اتمی از آن آغاز شد. مأموریت زابلکا، ارائهی خدمات دینی به خلبانان و خدمهی پروازی بود—از جمله کسانی که بمبهای اتمی را بر سر مردم ژاپن ریختند.
او، همان کشیشی بود که صبح روز ۶ اوت ۱۹۴۵، خدمهی بمبافکن Enola Gay را قبل از پرواز به سوی هیروشیما، دعا گفت و به آنها برکت نظامی و دینی داد. سه روز بعد، همین کار را برای خدمهی Bockscar، که حامل بمب دوم به سوی ناکازاکی بودند، تکرار کرد. در آن روزها، پدر زابلکا نهتنها اعتراضی نکرد، بلکه—as he later confessed—حتی برای کشتهشدگان احتمالی دعا نکرد.
سالها بعد، در مصاحبهای تاریخی با مجلهی Sojourners، زابلکا اعتراف کرد:
«من نه تنها بمباران اتمی را محکوم نکردم، بلکه با سکوت و دعایم، در حقیقت به آن مشروعیت بخشیدم. من در برابر یکی از بزرگترین جنایات تاریخ، سکوت کردم... و این سکوت، گناه من است.»
این تحول اخلاقی و وجدانی، در دههی ۱۹۷۰ آغاز شد. پدر زابلکا که پس از جنگ به کلیسا بازگشته بود، با مطالعهی آموزههای مسیح، بهویژه موعظهی بالای کوه، به این نتیجه رسید که مسیح هیچگاه خشونت را تجویز نکرده است. او به منتقد سرسخت جنگ، نظامیگری، و تسلیحات هستهای تبدیل شد و یکی از اعضای فعال جنبشهای صلح مسیحی مانند Pax Christi و The Center for Christian Nonviolence گردید.
در سال ۱۹۸۴، زابلکا به همراه دیگر فعالان صلح، به ژاپن سفر کرد و در اقدامی نمادین، مسیر حدود ۵۰۰ کیلومتری بین هیروشیما و ناکازاکی را با پای پیاده پیمود. او در این سفر، با بازماندگان بمباران دیدار کرد، اشک ریخت، عذر خواست و گفت:
«من به خدمهای برکت دادم که بمبی انداختند و کلیساهایی را نابود کردند، کودکانی را زنده زنده سوزاندند... من، به عنوان نمایندهی خداوند، باید ایستادگی میکردم. اما نکردم.»
در واپسین سالهای زندگی، او در سخنرانیها، مقالهها و مصاحبههای گوناگون، عمیقاً از کلیساهای مسیحی—اعم از کاتولیک و پروتستان—انتقاد کرد که چگونه در دوران جنگ جهانی دوم، با دولتهای خود همدست شدند و سکوت را بر حق ترجیح دادند. او تأکید میکرد که ایمان بدون عدالت، ابزار توجیه خشونت است.
پدر زابلکا در سال ۱۹۹۲ درگذشت، اما صدای او هنوز در محافل صلحطلب و دینباور طنین دارد. او یک پیام ساده اما عمیق بر جای گذاشت:
«مسیح هرگز نگفت دشمنانتان را بکشید؛ او گفت آنها را دوست بدارید.»

بمبی که کشیش جورج زابلکا برای آن دعا و درخواست برکت کرد.
جنایتی که قابل توجیه نبود
در سالهای پس از جنگ، بسیاری از مورخان و تحلیلگران نظام، از جمله تحلیلگرانِ آمریکایی، بر این باورند که ژاپن در آستانهی تسلیم قرار داشت. اقتصاد کشور در هم شکسته بود، ناوگان دریاییاش تقریباً نابود شده بود، و زیرساختهای صنعتی آن تحت بمبارانهای گسترده قرار گرفته بودند. حتی برخی از ژنرالهای ارشد آمریکا، از جمله ژنرال آیزنهاور، بعدها اذعان کردند که استفاده از بمب اتم ضرورتی نداشت و تنها به منظور آزمایش تسلیحات جدید و نمایش قدرت سیاسی صورت گرفت.
اما آنچه رخ داد، چیزی فراتر از جنگ معمولی بود: نسلکشی با ابزاری علمی و صنعتی. تصاویر کودکان سوخته، شهروندانی که در اثر سوختگیهای وحشتناک فریاد میزدند، و ویرانههای بهجامانده، هنوز هم ذهن بشریت را میلرزاند.
جهان امروز، در آستانه فاجعهای دیگر؟
هشتاد سال پس از آن واقعه، سایهی تهدید اتمی دوباره بر جهان سنگینی میکند. در روزهای اخیر، رسانهها گزارش دادهاند که دو زیردریایی هستهای آمریکا با قابلیت حمل موشکهای بالستیک، در نزدیکی مرزهای دریایی روسیه مستقر شدهاند. در مقابل، مقامات روسیه نیز با تهدیدهای متقابل، از امکان استفاده از «تمامی گزینهها» صحبت کردهاند. این بازی خطرناک، یادآور روزهای تیرهی جنگ سرد است—اما با این تفاوت که اکنون بسیاری از رهبران جهان، برخلاف گذشته، ملاحظات اخلاقی و دیپلماتیک را به کلی کنار گذاشتهاند.
در همین حال، اسرائیل که از آن بهعنوان یکی از جنگطلبترین رژیمهای معاصر یاد میشود، بهرغم عدم عضویت در پیمان عدم گسترش تسلیحات هستهای، در سکوت و بیپاسخگویی بینالمللی، صدها کلاهک هستهای در اختیار دارد. این واقعیت، نهتنها تهدیدی علیه خاورمیانه، بلکه خطری برای صلح جهانی است. سکوت قدرتهای جهانی در برابر این زرادخانهی اعلامنشده، نشانهای است از استانداردهای دوگانه و شکست اخلاقی در سیاست بینالملل.
فراموشی، اولین قدم به سوی تکرار است
پدر زابلکا در واپسین سالهای عمرش بارها تأکید کرد که کلیسا، ایمان، و وجدان انسانی باید در برابر جنگ و تسلیحات اتمی صدای اعتراض سر دهند، نه برکت. او گفت:
«اگر ما، بهعنوان نمایندگان خدا بر زمین، از مرگ دفاع کنیم، دیگر چه چیزی باقی میماند؟»
امروز، در سال ۲۰۲۵، در جهانی که پر از جنگهای نیابتی، تهدیدهای اتمی، و خشونت سیستماتیک است، یادآوری داستان زندگی زابلکا بیش از هر زمان دیگری ضروری است. این داستان، داستان انسانی است که ابتدا در کنار قدرت ایستاد، اما بعدها با قلبی شکسته، راه حقیقت و صلح را برگزید.
منابع:
۱. مقالهی تنی ماگلیانو به مناسبت ۷۰ سالگی جنایت هیروشیما
۲. مقالهای از چارلزمککارتی
۳. دانشنامه آزاد ویکیپدیا

ارسال نظرات