گفت‌وگو با بهمن مقصودلو، مستندساز؛

ماهی که زیر ابر نبود

ماهی که زیر ابر نبود

بهمن مقصودلو سال‌هاست نمونه‌هایی از این اسناد خاک خورده را غبارروبی کرده. آن‌ها را کنار هم چیده و در برابر منکران این هویت درخشان تاریخی و همچنین در برابر نسل‌های جوانی به تماشا گذاشته که شاید زیر تیغ سانسور از آن پیشینه بی‌خبر نگاه داشته شده‌اند. او از چهره هنری و رنج‌کشیده زنانی که اینک دوران فرسودگی و پیری را می‌گذرانند یا درگذشته‌اند، زنگار می‌زداید. این مجموعه مصاحبه فقط پاره‌ای از تلاش خستگی‌ناپذیر اوست که باید آن را در کل مستندهایی که از زنان هنرمند معاصر ایرانی به‌صورت فیلم عرضه داشته نگاه کرد.

 

«بهمن مقصودلو سال‌هاست نمونه‌هایی از این اسناد خاک خورده را غبارروبی کرده. آن‌ها را کنار هم چیده و در برابر منکران این هویت درخشان تاریخی و همچنین در برابر نسل‌های جوانی به تماشا گذاشته که شاید زیر تیغ سانسور از آن پیشینه بی‌خبر نگاه داشته شده‌اند. او از چهره هنری و رنج‌کشیده زنانی که اینک دوران فرسودگی و پیری را می‌گذرانند یا درگذشته‌اند، زنگار می‌زداید. این مجموعه مصاحبه فقط پاره‌ای از تلاش خستگی‌ناپذیر اوست که باید آن را در کل مستندهایی که از زنان هنرمند معاصر ایرانی به‌صورت فیلم عرضه داشته نگاه کرد. خوشحالم که یک مرد فرهنگ دوست وارد صحنه‌ای شده که هرگاه او نبود، نسل‌هایی از این‌همه داشته‌های گران‌قدر تاریخی همچنان بی‌خبر بودند. شاید در روزگاری که نمی‌دانیم کی و چگونه فرامی‌رسد، جنبش زنان از او به‌گونه‌ای یاد کند که سزاوارش است. سلام بر او و همت والایش.»

مهرانگیز کار، در مقدمه بر کتاب «وقتی که ماه زیر ابر نبود»، بر یکی از ابعاد مهم شخصیت چندبُعدی بهمن مقصودلو انگشت توجه نهاده‌ است. او از مقصودلویی سخن می‌گوید که بیش از ۴۰ سال است در عرصه سینما، آن‌هم در مقیاس جهانی فعالیت دارد. از فعالیت در جایگاه منتقد، نویسنده و پژوهشگر سینمایی گرفته، تا تهیه‌کنندگی و فیلم‌سازی.

گفت‌وگوی زیر در پایان سال ۲۰۲۰ و برای مرور فعالیت‌های دکتر بهمن مقصودلو در این سال سخت و عجیب صورت گرفته؛ و ازجمله همین مصاحبه‌های خواندنی که امیدواریم مقبول طبع مخاطبان فرهنگ دوست «هفته» واقع شود.

آقای بهمن مقصودلو عزیز، چطور بود این سال کرونایی ۲۰۲۰؟

بهمن مقصودلو: عرضم به خدمت شما که آدم اصلاً فکر نمی‌کرد که سال ۲۰۲۰ این‌چنین تیره‌وتار باشد. من بسیاری از دوستانم را در ایران و خارج از دست دادم.

زمستان گذشته، وقتی در تاریخ ۱۵ فوریه از سفر مونترال برگشتم، این مسائل شروع شد و سفرهایم قطع شد. خلاصه خانه‌نشین شدم و شروع کردم به انجام کارهای به تعویق افتاده، مثل نوشتن چندین مقاله مفصل از خاطراتم و مسائلی راجع به سینمای ایران.

از من خواستند فیلم بهرام بیضایی را برای تلویزیون «ایران‌اینترنشنال» به سه قسمت تقسیم کنم و  ناچار شدم آن فیلم را از ۶۸ دقیقه به ۷۵ دقیقه برسانم و به سه بخش متفاوت تقسیم کنم. این یعنی تدوین دوباره باید صورت می‌گرفت که همین‌طور هم شد. بعدازآن از من خواستند که فیلمی راجع به نجف دریابندری هم آماده کنم که البته من این مورد را در آرشیوم داشتم. یک برنامه هم به نام «پنجره‌ای رو به جهان» در مورد نجف دریابندری با ادیتورم تدوین کردیم. مجموعه این چهار کار را به تلویزیون ایران اینترنشنال دادیم که این مجموعه در میان ایام کریسمس و دو هفته آغاز سال ۲۰۲۱ پخش و در سایت این تلویزیون برای دیدن موجود است.

فعالیت‌های قلمی چطور؟

بهمن مقصودلو: چندین مقاله مفصل نوشتم که اولینش راجع به پیوندهای ماندگار بود که به زبان انگلیسی در «سینمای بدون مرز» (cinemawithoutborders.com) منتشر شد که جنابعالی آن را به زبان فارسی ترجمه کردید و در مجله خوبِ تجربه در ایران به چاپ رسید. حدوداً تابستان بود که فارسی آن چاپ شد. مقاله دیگری راجع به اینکه سینمای ایران بعد از جنگ جهانی دوم به چه صورت شروع به فعالیت کرد و این دیدگاه غلطی که در سینما از دید مورخان و منتقدین وجود دارد که از بالا به آن نگاه می‌کنند و نیمه خالی آن را می‌بینند و بر سرش می‌کوبند.

من از آن بخش سینمای تجاریِ زشت دفاع نمی‌کنم، ولی از نیمه‌ای بسیار شریف و خوب که سینمای ایران را به‌جایی رساند که هم تبدیل به صنعت شود و هم در دنیا موفق شود، دفاع می‌کنم که همین سینما به‌نوعی بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. در این موارد مقاله مفصلی نوشتم که البته تقریباً در قالب مصاحبه‌ای بود که خانم فیروزه خطیبی در مورد پدرشان و سینمای اولیه ایران با من کردند و در کیهان لندن چاپ شد.

بعدازآن، مقاله دیگری داشتم که نزدیک به پنج شش سال بود که روی آن کار می‌کردم ولی زمان قرنطینه برای من تبدیل به یک فرصت طلایی شد که بالاخره توانستم آن را فرمول‌بندی کنم. در مورد موج نو در سینماهای دنیا از ابتدای قرن بیستم و زمانی که سینما در دنیا خلق شد و حرکت‌ها و موج‌هایی که به وجود آمد و اینکه موج نو اصلاً چه بود و چه کرد و در چه کشورها و به چه صورت به وجود آمد، نوشتم و بازهم در کیهان لندن به‌صورت مصاحبه چاپ شد.

در همین یک ماه اخیر هم کتابی به نام «وقتی‌که ماه زیر ابر نبود» از مجموعه برگزیده مصاحبه‌هایم با زنان هنرمند ایران در سال‌های ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ منتشر کردم. توجه داشته باشید که در پنجاه سال پیش زنان ایران در کجا قرار داشتند و مدرنیزه در ایران به چه میزان تأثیر مستقیم گذاشته بود و بعد از ۱۸۰ سال خوابِ دورانِ قاجاریه در دورانی که رنسانس اروپا باعث تحول اروپا شد و ما خواب بودیم، چگونه زنان در ایران از خانه‌ها درآمدند و به پیشرفت‌های عظیمی در هنر و ادبیات و شعر و موسیقی و باله و نقاشی و مجسمه‌سازی رسیدند.

برسیم به این کتاب تازه‌چاپ شما. چه شد که شما کتاب ۲۷ گفت‌وگو با زنان هنرمند و نویسنده را منتشر کردید؟

بهمن مقصودلو: برای پاسخ به این سوال باید بیش از نیم قرن به عقب برویم. آقای احمد محمود نویسنده برجسته اجتماعی ایران بعد از دوره مشروطیت که فکر می‌کنم با کتاب همسایه‌ها به یکی از نویسندگان بزرگ ایران تبدیل شد، در سال ۱۳۴۴ برای پیدا کردن کار از اهواز به تهران آمد و نزد روانشاد فرهنگ فرّهی رفت که در آن زمان روزنامه‌نگار بود و سال گذشته فوت کرد. ایشان در آن زمان مسئول روابط عمومی سازمان زنان ایران بود و آقای احمد محمود را در آنجا به‌عنوان همکار و معاون خودش استخدام کرد.

در سال ۱۳۴۹ خانم مهناز افخمی رئیس سازمان زنان شد و سازمان خیلی بزرگ شد. فرهنگ فرّهی به‌عنوان معاون سازمان زنان و احمد محمود رئیس روابط عمومی شد.

با این تحولات احمد محمود به من گفت می‌خواهم یک بولتن برای سازمان زنان ایجاد کنم که هر دو هفته منتشر شود. کاری که تو باید بکنی این است که از همان شماره اول بروی و با زنان هنرمند ایران هرکدام که خواستی در رشته‌های مختلف مصاحبه‌های کوتاه انجام بده که من هر بار در این بولتن چاپ کنم. دستمزد مشخصی هم از طرف سازمان بابت انجام این کار به تو می‌دهیم. البته ناگفته نماند که من در آن زمان دانشجو بودم.

مصاحبه‌ها را شروع کردم. اولین آن با خانم ایران درّودی بود، دومین مصاحبه با منصوره پورحسینی. این کار را در سال ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ ادامه دادم و جمعاً حدود ۳۵ نفر شدند که با آنها گفت‌وگو کردم. از سال ۱۳۵۰ به کارهایی ازجمله سردبیری و تهیه‌کنندگی در تلویزیون و … مشغول شدم و دیگر فرصت ادامه دادن آن پروژه را نداشتم.

این بولتن‌ها را به‌صورت صحافی شده با خودم به آمریکا آوردم و در کتابخانه‌ام خاک می‌خورد، گاهی وقت‌ها به آن‌ها نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم که باید چاپشان کنم. یک‌دو نفر آن‌ها را دیدند و گفتند ازنظر تاریخی بسیار حائز اهمیت است که این زنان ایران در دوران پهلوی آمدند و در آزادی زن، کشف حجاب، آزادی حق رأی در انقلاب سفید و … و درنهایت گرفتن حقوق بیشتر نقش مؤثری ایفا کردند و خیلی مرا به چاپ این مصاحبه‌ها تشویق کردند. البته در حقیقت این مصاحبه‌ها را به همان صورت که بود یک ویرایشی کردیم تا اگر اشتباه نگارشی دارد اصلاح شود. من از بین آن بیست‌وهفت نفر در هفت رشته مختلف هنر، نقاشی، مجسمه‌سازی، ادبیات (شعر و نویسندگی)، موسیقی، آواز و اپرا، باله و مد را انتخاب کردم و آن را چاپ کردم. همینجا باید از دوست ارجمند مهدی مرعشی که ویراستاری این کتاب را بر عهده داشت، تشکر کنم.

جلد تازه‌ترین اثر بهمن مقصودلود، «وقتی که ماه زیر ابر نبود»


درمورد سبب نام‌گذاری این کتاب توضیحی بدهید لطفا. چرا  «وقتی‌که ماه زیر ابر نبود»؟

بهمن مقصودلو: ماجرا این بود که، من فکر کردم زنان بعد از انقلاب خیلی زیر تیر هستند، حجاب اجباری شده، خیلی از حقوق را ازدست‌داده‌اند، درکل می‌شود گفت فقط حق رأی را از دست نداده‌اند، در ازدواج، در طلاق، در سن ازدواج. اگر درست نگاه کنیم متوجه می‌شویم که پایمال شدن حقوق زنان در حال حاضر در ایران بی‌حد است؛ ایران به یک کشور سنتی تبدیل شده و زنان فشار زیادی را متحمل می‌شوند.

منظور من از «وقتی‌که ماه زیر ابر نبود» زمانی است که مدرنیته در ایران وجود داشت و این زنان آزادانه توانستند رشته‌هایی مثل باله و اپرا را راه‌اندازی کنند. چنین هنرهایی در تاریخ ایران تا آن زمان وجود نداشت. همچنان ما می‌دانیم که تا زمان مشروطیت هنر فیگوراتیو، موسیقی، مجسمه‌سازی و … ممنوع بوده است. «وقتی‌که ماه زیر ابر نبود» یعنی زمانی که ماه می‌درخشید و این زنان آزادانه و آگاهانه کار خودشان را می‌کردند و هنر خودشان را خلق می‌کردند و ما در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ این دوران طلایی را سپری کردیم.

اینجا اجازه می‌خواهم یک نکته را به‌طور خاص در رابطه با قسمت ادبی کتاب که مختص خانم سیمین بهبهانی است اضافه کنم: داوری آدم‌ها در ظرف زمان بسیار ارزشمند است تا ما متوجه شویم در آن ظرف زمانی و با آن مقتضیات و تجربیات، انسان‌ها چطور فکر می‌کردند.

بهمن مقصودلو: صحبت از ۵۰ سال قبل است. من خیلی از آن اتفاقات را درست یادم نمانده ولی بعضی از آن‌ها خیلی سینماتیک جلوی چشمم است. یکی در مورد سیمین بهبهانی است. من به منزل سیمین رفتم، الآن که دارم برای شما توضیح می‌دهم مثل روز جلوی چشمانم است، خودش قد بلندی داشت ولی شوهرش قد بسیار کوتاهی داشت، یک میزی وسط آشپزخانه بود و من با ضبط‌صوت به آنجا رفتم و پشت آن نشستم. یادم می‌آید که یک روز ظهر بود، سؤالاتم را مطرح کرده بودم، من آن موقع شعرهای سیمین را خوانده بودم و درکل با ادبیات آشنا بودم، زیاد در خاطرم نیست ولی هنوز می‌توانم قسمتی از آن شعرها را برای شما بخوانم:

بده آن قوطی سرخاب مرا/ تا زنم رنگ به بی‌رنگی خویش

و این چه شعر زیبایی بود! سیمین در آن زمان هنوز گل نکرده بود، این صحبت برای سال ۱۳۴۹-۱۳۵۰ است و سیمین تقریباً بعد از انقلاب بود که پخته شد و شعرش به اوج رسید. من در همان زمان حس کرده بودم که این زن بسیار متحول می‌شود ولی زمانش را نمی‌دانستم. به هر صورت خیلی خوشحال هستم که این مصاحبه انجام شد و در این مجموعه هم آمده است.

در حال حاضر مشغول چه پروژه‌هایی هستید؟

بهمن مقصودلو: در حال نوشتن یک سلسله‌مقاله راجع به فستیوال‌های جهانی هستم که در ایران برگزار شد و من هم به‌نوعی در آن‌ها نقشی داشتم. این کار رو به اتمام است. بعلاوه یک کتاب هم راجع به سینمای ایران که به‌صورت مجموعه مقاله است را برای چاپ آماده می‌کنم.

بعدازآن مجموعه مقاله‌های سینمای ایران کتاب جدیدی است که باید منتشر شود و مشغول کار بر روی آن هستم. کتاب «علف» که به زبان انگلیسی چاپ شده و من دارم با شبکه «نِت فیلیکس» صحبت می‌کنم که به‌صورت سریالی کارش کنیم چهار تا شش قسمت یک‌ساعته این هم در قالب یک برنامه سینمایی است.

فیلم آخری که مشغول تدوین آن هستم، قسمت چهارم تاریخ سینمای ایران است. اسمش داریوش مهرجویی با فیلم درخشان گاو است، در مورد چگونگی ساخت این فیلم و اثر آن بر سینمای ایران و جهان و سینمای قبل و بعد از انقلاب است. این کار هم یک فیلم بلند است که مشغول تدوین آن هستم و برای سال جاری به فستیوال‌ها ارائه می‌شود.

همچنین مروری بر آثار کیارستمی در مرکز «ژرژ پمپیدو» در فرانسه امسال در تابستان به نماش گذاشته می‌شود و فیلم من (عباس کیارستمی: یک گزارش) به‌عنوان بهترین کرنش در باب کیارستمی با زیرنویس فرانسوی ارائه می‌شود.

آقای دکتر بهمن مقصودلو از شما سپاسگزاریم.

من دکتری‌ خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز در ادبیات معاصر و نقد ادبی دریافت کرده، و سپس در مقطع پسادکتری بر کاربردی‌کردن ادبیات ازطریق نگاه بین‌رشته‌ای متمرکز بوده‌ام. سپس از تابستان سال ۲۰۱۶ به مدت چهار سال تحصیلی محقق مهمان در دانشگاه مک‌گیل بودم و اینک به همراه همسر، خانواده و همکارانم در مجموعۀ علمی‌آموزشی «سَماک» در زمینۀ کاربردی‌کردن ادبیات فارسی و به‌ویژه تعاملات بین فرهنگی (معرفی ادبیات ایران و کانادا به گویشوران هردو زبان) تلاش می‌کنیم و تولید پادکست و نیز تولید محتوا دربارۀ تاریخ و فرهنگ بومیان کانادا نیز از علائق ویژۀ ماست.
مشاهده همه پست ها

ارسال نظرات