وحید عسکرپور، نویسنده رمان سیاسی «پل چوبی»:

نمی‌توانم قصه نگویم!

نمی‌توانم قصه نگویم!

وحید عسکرپور، نویسنده ایرانی رمان سیاسی «پل چوبی»، متولد ۱۳۶۳ در اصفهان است که چند ماهی است ساکن کاناداست. این رمان اولین رمان چاپ شده این نویسنده است که در نشر آفتاب نروژ منتشر شده است.

خبرنگار: شیما باقرپور
وحید عسکرپور، نویسنده ایرانی رمان سیاسی «پل چوبی»، متولد ۱۳۶۳ در اصفهان است که چند ماهی است ساکن کاناداست. این رمان اولین رمان چاپ شده این نویسنده است که در نشر آفتاب نروژ منتشر شده است. وی که دکترای باستان‌شناسی را از دانشگاه تهران دریافت کرده، قبل از مهاجرت به کانادا استادیار دانشگاه هنر تبریز بوده و چند کتاب علمی تألیف و ترجمه را در ایران منتشر کرده است. باتوجه‌به شرایط ایران و اینکه آثار ادبی سیاسی اهمیت بسیاری دارند، به بهانه چاپ کتاب پل چوبی مصاحبه‌ای داشتیم با این نویسنده ساکن وینیپگ.
 

آقای وحید عسکرپور عزیز لطفا برای شروع قدری درباره خودتان بگویید.

وحید عسکرپور: سلام و عرض ادب خدمت شما و خوانندگان خوب رسانه «هفته». ممنونم که مرا به مصاحبه دعوت کردید. من وحید عسکرپور هستم. در سال ۱۳۹۱ دکترای باستان‌شناسی خود را از دانشگاه تهران دریافت نمودم و از آن زمان تاکنون مشغول کار دانشگاهی هستم، ده سال استادیار دانشگاه هنر تبریز بودم؛ تا همین چند ماه پیش که تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل انسان‌شناسی وارد یکی از دانشگاه‌های کانادا شوم.

می‌پردازیم به پل چوبی! پل چوبی چطور متولد شد؟

وحید عسکرپور: قبل از گفتن از پل چوبی باید در مورد نوشتن بگویم. مثل خیلی از نویسنده‌ها من هم نوشتن را خیلی زود شروع کردم. از کلاس دوم ابتدایی شروع کردم به نوشتن روایت تازه‌ای در حد یک صفحه از کارتون‌هایی که می‌دیدم و این‌ها را با نخ و سوزن به هم می‌دوختم و کتاب قصه درست می‌کردم. داستان کوتاه می‌نوشتم. داستان‌های کیهان بچه‌ها و ادبیات داستانی سوره را می‌خواندم و بعد از خواندن اولین رمان‌های جدی عمرم، یعنی پیرمرد و دریای ارنست همینگوی و مرگ خوب آلبر کامو، خیلی دوست داشتم که رمان بنویسم. در همان دوران دبیرستان شروع به خواندن نظریه‌های داستان‌نویسی کردم. یادم می‌آید کتاب جمال میرصادقی را تا مدت‌ها همه‌جا با خودم می‌بردم! زیاد می‌نوشتم اما غیر از یکی دو تا جایزه که در دبیرستان از یک مجله و آموزش‌وپرورش ناحیه دو اصفهان گرفتم، اتفاق جدی دیگری برایم نیفتاد. می‌نوشتم و نوشته‌هایم را پاره می‌کردم، گم می‌کردم یا از بین می‌رفت. حتی یکی از دفترهای داستان کوتاهم تا مدت‌ها دست دختردائی‌ام بود؛ یکی از بهترین دوست‌های زندگی‌ام که خیلی زود از دنیا رفت. در دانشگاه هم می‌نوشتم؛ ترم دوم بودم که در کارگاه داستانِ محمدجواد جزینی شرکت کردم؛ در طول آن سال‌ها دو تا رمان نوشتم که یکی در جابه‌جایی گم شد و یکی را هم خودم از بین بردم!

چرا از بین بردید؟

وحید عسکرپور: چون فکر می‌کردم ارزشی ندارد و راستش در فضایی بودیم که کسی را برای راهنمایی نیافتم. یک‌بار هم به خواهش یکی از دوستان، یکی را به یکی از دانشجوهای ادبیات دادم که ضمن اشاره به این که نویسنده بالقوه خوبی هستم، مرا کاملاً پشیمان کرد! بعدها زمانی که عضو هیئت‌علمی دانشگاه بودم جرقه «پل چوبی» در ذهنم زده شد و تصمیم گرفتم مقداری از خودم را بنویسم. نه خود واقعی‌ام را، خودی که تجربه کردم، تصویرهایی که در خواب دیده بودم، تکه‌هایی که در کودکی با آن مواجه شده بودم، آدم‌هایی که دور و برم تجربه کرده بودم، همه قطعاتی شدند شبیه یک لحاف چهل‌تکه. بدین شکل پل چوبی متولد شد؛ گرچه اسم اولیه‌اش پل چوبی نبود و نجواهای زمان بیکران بود که این عبارت دو بار در متن تکرار شده، ولی به دلایلی پل چوبی را ترجیح دادم.

چرا پل چوبی را در ایران منتشر نکردید و چطور شد که باوجوداینکه ساکن کانادا هستید به ناشری در نروژ سپردید؟

وحید عسکرپور: دلیلش نگفته پیداست که باتوجه‌به محتوای سیاسی داستان، چاپش در ایران امکان‌پذیر نبود. اما اینکه چرا با ناشر غیر کانادایی چاپ کردم دلیلش این بود که زمانی که ایران بودم این ناشر را از طریق اینترنت پیدا کردم و قبول زحمت کردند، اما من به دلیل اینکه رمان پر از اشارات سیاسی بود و وضعیت آزادی بیان در ایران وضعیت مشکل‌داری است و اینکه عضو هیئت‌علمی دانشگاهی در فضایی به‌شدت سیاسی بودم، از چاپش در آن زمان منصرف شدم، ولی قول دادم که اگر روزی بخواهم چاپش کنم آن را به ایشان می‌سپارم که بعد از آمدنم به کانادا تصمیم به چاپ آن گرفتم.

در واقع پل چوبی چه سالی متولد شده که امسال منتشر شده است؟

وحید عسکرپور: ایده اولیه‌اش سال ۱۳۹۳ شکل گرفت و سال ۱۳۹۸ به پایان رسید و در همان زمان هم با ناشر گفت‌وگو کرده بودم. آن زمان حتی قصد آمدن به کانادا را هم نداشتم.

اگر الان بخواهید از اول پل چوبی را بنویسید چه مواردی را تغییر خواهید داد؟

وحید عسکرپور: پل چوبی خط سیر و پی‌رنگ مشخصی دارد و احساس می‌کنم اگر هزار بار هم آن را بازنویسی کنم، همین مسیر را خواهم رفت. شاید جزئیات متفاوت باشند اما خط سیر کلی و قطعات همین خواهند بود.

در مورد خط سیر داستان و شخصیت‌ها چه نکات خاصی به نظرتان باید گفته شود؟

وحید عسکرپور: این داستان متعلق به شخصی است که در اوایل دهه شصت در ایران متولد می‌شود. شخصیت اصلی یک برادر بزرگ‌تر و یک خواهر کوچک‌تر در یک خانواده خیلی سنتی و متعصب دارد. پدر خانواده علاقه‌مند به شاهنامه است و بسیار مردسالار. برادر بزرگتر یک مبارز و یک قهرمان است که در قتل عام‌های دهه شصت کشته می‌شود و شخصیت اصلی خیلی مشتاق است که راه او را برود. خواهر کوچکتر او هم آن قدر متفاوت است که از خانه فرار کرده و یکی از دغدغه‌های قهرمان داستان است. در طول داستان مدام گذشته برایش تداعی می‌شود که اتفاقاتی مثل جریانات جنبش سبز و سال ۸۸ هم یکی از آن‌هاست و در امتداد این تداعی‌ها می‌شود اوضاع نسل متولدین دهه شصت را تصور کرد.

چرا شاهنامه را به‌عنوان نماد پدر متعصب قرار دادید؟

وحید عسکرپور: شاهنامه به‌عنوان یک مفهوم مورد نظرم بود؛ زندگی شاهنامه‌ای و قهرمانانه؛ پدر اعظم بودن، مرد ایرانی به معنای دقیق کلمه که همه با آن آشناییم. هرچند که خود شاهنامه هم در داستان زیاد مورد اشاره بوده.

اشاره به جنبش سبز و جریانات ۸۸ کردید. کتاب شما تم سیاسی دارد، مقداری در مورد تم سیاسی کتاب بگویید.

وحید عسکرپور: شخصیت کتاب کاملاً درگیر امور سیاسی است و در واقع به دنبال قهرمان سیاسی بودن است، تا جایی که تمام زندگی‌اش به الگوبرداری از برادرش سیاسی است و درعین‌حال جنبه اجتماعی داستان هم به فعل و انفعالاتی مربوط می‌شود که نقش‌های مختلف، آدم‌های متفاوت در لباس‌های متفاوت در زندگی این شخص دامن می‌زنند و اتفاقاً همه نقش‌ها و لباس‌ها و نقاب‌های آن‌ها، حتماً متأثر از امر سیاسی است. من خودم هم رمان را سیاسی می‌دانم و مهم‌ترین انگیزه‌ام برای نگارش پل چوبی هم از ابتدا به‌نوعی نگاهی سیاسی بود.

کمی از مشکلات چاپ کتاب در ایران بگویید.

وحید عسکرپور: راستش از مشکلات پیش از چاپ که بگذریم شامل ممیزی و انحصار ناشران، مشکل اصلی برای مرحله بعد چاپ است، یعنی اینکه این همه کار می‌شود می‌نویسی، چاپ می‌کنی اما درنهایت خوانده نمی‌شود؛ چون کتاب و کتاب‌خوانی در ایران بسیار سازوکار ضعیفی دارد و خوانندگان بیشتر به دنبال رفع نیاز واحدهای دانشگاهی هستند و آمار کتاب‌خوانی بسیار پایین است.

رمان بعدی وحید عسکرپور چه خواهد بود و آیا وحید عسکرپور باتوجه‌به تجربه‌ای که داشته اراده‌ای برای ادامه نگارش و چاپ رمان فارسی دارد یا خیر؟

وحید عسکرپور: تجربه در این ۳۷ سال زندگی به من ثابت کرده که نمی‌توانم قصه نگویم! من خودم را رمان‌نویس نمی‌دانم، چون به لحاظ حرفه‌ای از این راه کسب درآمد نمی‌کنم و هیچ‌وقت هم نخواهم کرد؛ چون شغل و درآمد من در حیطه دیگری است؛ اما تجربه زندگی ثابت کرده که من نمی‌توانم قصه نگویم؛ اما صفحه حوادث و آدم‌ها را نگاه و آن را تبدیل به داستان نمی‌کنم. قصه‌ام چیزی است که عمیقاً به درون من وابسته است. چیزهایی از درونم بیرون می‌آید که خودبه‌خود قصه می‌شود. همین الان هم درگیر نگارش اثری هستم که زمان و مکان کاملاً خیالی دارد و شخصیت‌ها هم کاملاً خیالی هستند، ولی با وجود این خیلی تحت تأثیر بیماری کرونا و اتفاق‌هایی که در این دوساله برای جهان افتاده، با تم شدید سیاسی اجتماعی است.

به‌عنوان سؤال آخر، آیا اثر بعدی را در کانادا منتشر می‌کنید یا مانند پل چوبی به نشر آفتاب می‌سپارید؟

وحید عسکرپور: من واقعاً از آقای دکتر شکری و نشر آفتاب سپاسگزارم و می‌دانم اعتماد کردن به اثر اول خیلی دشوار است و شور و اشتیاقی می‌خواهد که در ایشان بسیار دیدم؛ اما راستش دلم می‌خواهد در کانادا هم کاری را منتشر کنم. برای همین در ذهنم هست که این را به‌عنوان یک طرح به‌صورت حرفه‌ای دست ناشری بسپارم که از من حمایت کند. این تعهدی را برایم ایجاد می‌کند که حتماً در یک بازه زمانی خاصی تمامش کنم. نمی‌دانم به چه شکل، اما در حال بررسی هستم و خیلی مایلم که آن را در کانادا منتشر کنم. خیلی دوست دارم در طول نگارش حامی چاپ داشته باشم که بخواهد اثر را بررسی و در طول نوشتن برای چاپ قرارداد ببندد

آقای عسکرپور بابت وقتی که برای مصاحبه گذاشتید سپاسگزارم.

ارسال نظرات