یادداشت سردبیر هفته‌ی فرهنگ و ادب

شماره‌ی دوم را زندگی نام نهادیم

شماره‌ی دوم را زندگی نام نهادیم

شماره‌ی دوم «هفته‌ی فرهنگ و ادب» را زندگی نام نهادیم و رنگ سبز بر چهره‌اش پاشیدیم و تمام نیرو و انرژی‌مان را به کار گرفتیم تا از آن بوی زندگی به مشام برسد، حتی اگر بهانه‌ی سرمقاله‌اش درگذشت ابراهیم گلستان باشد، از زندگی صدساله‌ی او سخن به میان آوردیم و از آنچه که نوشت و آنچه که ساخت:

سردبیر هفته فرهنگ و ادب

شماره‌ی دوم «هفته‌ی فرهنگ و ادب» را زندگی نام نهادیم و رنگ سبز بر چهره‌اش پاشیدیم و تمام نیرو و انرژی‌مان را به کار گرفتیم تا از آن بوی زندگی به مشام برسد، حتی اگر بهانه‌ی سرمقاله‌اش درگذشت ابراهیم گلستان باشد، از زندگی صدساله‌ی او سخن به میان آوردیم و از آنچه که نوشت و آنچه که ساخت:

«تحولی که گلستان در داستان‌نویسی، عکاسی، مستندسازی و فیلم‌سازی ایجاد کرد ناشی از باور او به انسان بود. انسانی که درد، رنج، عشق و مبارزه را می‌شناسد و مدام برای بهبودی و پیروزی تلاش می‌کند.»

سراغ «زندگی عزیز» آلیس مونرو رفتیم و این نکته را عیان کردیم که زندگیِ آلیس مونرو در تار و پود داستان‌هایش تنیده:

«مونرو که در روستایی در انتاریو بزرگ شده است، احساسی قوی از مکان و درکی کامل از پیچیدگی‌ها و تضادهای ذاتی زندگی در شهرهای کوچک پیدا کرده است. این مضامین، بعدها به عنوان عناصر اصلی در بسیاری از داستان‌هایش ظاهر شدند.»

در «زیارتگه رندان جهان» از زندگی در دیوان حافظ نوشتیم:

« امروزه بیش از ۶۰۰ سال از عمرِ این کتاب می‌گذرد و تصویری که از رویایِ زندگی در آن دیده ‌می‌شود- اگر نگوییم دست‌نخورده مانده- همچنان ملموس و قابلِ‌فهم  است.»

به بهانه‌ی رمان «و نهنگ او را بلعید» زندگی یونس را پاییدیم تا ببینیم کجاها را کم زیسته و کجاها را خوب؟ وقت‌هایی که با پرنده‌ها می‌چرخید از همیشه‌اش زنده‌تر بود:

«پرنده‌ها خیلی سریع یاد گرفتند که باید به محض نشستنِ من روی نیمکت، دورم جمع شوند. بعد از مدتی تک‌تک‌شان را می‌شناختم. نه از ظاهر، بیشتر از رفتار.»

در گفت‌و‌گو با نقاش حرف زندگی که پیش آمد، شنیدیم: « وقتی مجموعه‌ی رویای یک کودک تنها  را کار می‌کردم، معلم مهدکودک بودم و با بچه‌ها رنگ‌بازی می‌کردم. گمانم اصلا ایده‌‌ی این مجموعه را از همان نقاشی‌های بچه‌ها گرفتم.»

زندگی را در هر گوشه‌ای جوریدیم؛ در هر شعری و هر قصه‌ای. گاهی یافتیمش و گاه از میان دستانمان لغزید و گم شد تا به خصلت ناپایدارش پی ببریم و به قرابت غریبش با مرگ در «به روایت مردگان»، «مردگان عمودی»، « چهار خواب برای پنج آواز» و ... دریافتیم که همیشه نوشتن از زندگی و نوشتن از مرگ در نقطه‌ای به هم می‌رسند، پس سخت نگرفتیم و کسی را که از مرگ نوشته بود، نتاراندیم. چند قدم جلوتر به هم می‌رسیدیم و رسیدیم.

ارسال نظرات